مترادف غرور: تفاخر، تفرعن، تکبر، خودخواهی، خودبزرگ بینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی، خویشتن بینی، فخر، کبر، منیت، نخوت، جوش
متضاد غرور: خضوع
برابر پارسی: خودخواهی، ابرخویشی، باد، برتنی، خود پسندی
لغت نامه دهخدا
غرور. [ غ ُ ] (ع مص ) فریفتن. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). بیهوده امیدوار کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). با لفظ خوردن و شکستن و برآراستن استعمال شود. (از آنندراج ).
اطماع در آنچه صحیح نبود.
|| آراستن خطا، چنانکه گمان رود که صواب است. (از اقرب المواد). || (اِمص ) فریفتگی. فریب. حیله. زرق. (دستور الاخوان ) (دهار) :
بدان ای گرفتار بند غرور
در این است رسم سرای سرور...