"رو به هر سویی که رفتم بسته دیدم راه را"
آزمودم هم دراز و دور و هم کوتاه را
من که ازار قوی را هم نمیدارم روا
سالها در سینه کشتم حبس کردم آه را !
بارها میخواستم از دل فغانی برکشم
در بیابانها ولی پیدا نکردم چاه را
چاه ها را نیز پر کرده است توفان ها و سیل
شاکرم اما که در خود گم نکردم راه را
کوهها گاهی صدایم را جوابی می دهند
مغتنم دانم همین غمگین صدای گاه را
کیست کاین غدار عالیجاه را گوید ز من
کاین جهان دیدیست بس بیش از تو عالیجاه را
چشمها را میکنی گریان که قهقاهی زنی
گیرد اخر گریه جای خنده ی قهقاه را
باز هم *امید* نومیدم مکن از راه و راز
ازمودی گر دراز و دور ور کوتاه را
اخوان ثالث
آزمودم هم دراز و دور و هم کوتاه را
من که ازار قوی را هم نمیدارم روا
سالها در سینه کشتم حبس کردم آه را !
بارها میخواستم از دل فغانی برکشم
در بیابانها ولی پیدا نکردم چاه را
چاه ها را نیز پر کرده است توفان ها و سیل
شاکرم اما که در خود گم نکردم راه را
کوهها گاهی صدایم را جوابی می دهند
مغتنم دانم همین غمگین صدای گاه را
کیست کاین غدار عالیجاه را گوید ز من
کاین جهان دیدیست بس بیش از تو عالیجاه را
چشمها را میکنی گریان که قهقاهی زنی
گیرد اخر گریه جای خنده ی قهقاه را
باز هم *امید* نومیدم مکن از راه و راز
ازمودی گر دراز و دور ور کوتاه را
اخوان ثالث